شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : زينب ردايي
خداي من . . . چگونه سستي بگيرم، چگونه خواري پذيرم که تو تکيهگاه مني . . . اي آنکه با کمال زيبايي و نورانيت خويش، آنچنان تجلي کردهاي که عظمتت بر تمامي ما سايه افکنده . . . يا رب! يا رب! يا رب! ![]()
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 17:15 :: نويسنده : زينب ردايي
در مکّه دیدم در مکّه دیدم، خدا نیست! و چقدر باید دوباره راه ِ طولانی را طی کنم و درهمان نماز ساده ی خویش، تصور ِ خدا را در کمک به مردم جستجو کنم شاد کردن ِ دل ِ مردم ، همانا برتر از رفتن به مکّه ایست که خدایی در آن نیست ...! ![]()
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 17:13 :: نويسنده : زينب ردايي
اسکارلت ، من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام . آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تااینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم ![]()
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 17:7 :: نويسنده : زينب ردايي
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم! ![]()
شنبه 17 اسفند 1392برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : زينب ردايي
چیزی که سبب شده است زنده بودن را تقریبا با ارزش بدانم و بگویم زندگی تقریبا به زیستنش می ارزد، بعد از موسیقی، دیدار با انسان هاست، انسانهایی که همه جا حضور دارند. ![]()
جمعه 16 اسفند 1392برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : زينب ردايي
همیشه که صبر کردن , بخشیدن , ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شود ... لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری , باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ وقتی میمانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ... ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ... ![]()
جمعه 16 اسفند 1392برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : زينب ردايي
گیریم تا آخر عُمر تنها بمانی و شریکی برای زندگیت پیدا نکنی! ![]()
جمعه 16 اسفند 1392برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : زينب ردايي
پیری به نظرم چیزی نیست جز بی آیندگی، و اگر انسان دچار پیری زود رس می شود،برای این است که فردایی نمی بیند! ![]()
جمعه 16 اسفند 1392برچسب:, :: 16:8 :: نويسنده : زينب ردايي
قلب ، مهمانخانه نيست که آدم ها بيايند ![]()
جمعه 16 اسفند 1392برچسب:, :: 16:7 :: نويسنده : زينب ردايي
من از وقتی تو نوشته هایم را می خوانی، می نویسم. نامه ای که نمی دانستم مفهومش چیست. من هیچ گاه بیش از سه جمله ی اول این نامه چیزی ننوشته ام: هیچ باوری نداشتن. منتظر چیزی نبودن. امید داشتن به آن که روزی اتفاقی بیفتد. ![]() ![]() |