جمعه 14 آذر 1398برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : زينب ردايي
خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ... زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم . تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم ، و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی . کسی که تو از من می خواهی بسازی یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت . من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من .... خوب ِ من ، هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . . زندگی ست دیگر... همیشه که همه رنگهایش جور نیست ، همه سازهایش کوک نیست ، باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ، حتی با ناکوک ترین ناکوکش، اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن، حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد، به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ، به این سالها که به سرعت برق گذشتند، به جوانی که رفت، میانسالی که می رود، حواست باشد به کوتاهی زندگی، به زمستانی که رفت ، بهاری که دارد تمام می شود کم کم، ریز ریز، آرام آرام، نم نمک... زندگی به همین آسانی می گذرد. ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است، بدون ابر بدون بارندگی. هر جور که باشی... ![]()
جمعه 14 آذر 1398برچسب:, :: 12:36 :: نويسنده : زينب ردايي
همه مختارند، اما انتخاب که ناب و درست باشد ؛ مختار بودن منحصر به فرد می شود و ماندگار حتی در طول تاریخ ... ![]()
پنج شنبه 13 آذر 1398برچسب:, :: 14:33 :: نويسنده : زينب ردايي
![]()
پنج شنبه 13 آذر 1398برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : زينب ردايي
اين روزها همه گرگ شده اند كافيست مقداري سر به زير باشي با بره اشتباه مي گيرند وبراي دريدنت خيز بر ميدارند....! ![]()
پنج شنبه 13 آذر 1398برچسب:, :: 14:29 :: نويسنده : زينب ردايي
اي كاش بجاي اين همه باشگاه زيبايي اندام باشگاههاي زيبايي افكار هم داشتيم.....! مشكل امروز جامعه ما اندام ها نيستن افكارها هستن. ![]()
پنج شنبه 13 آذر 1398برچسب:, :: 14:20 :: نويسنده : زينب ردايي
بزرگترين اشتباهم اين بود كه هر جا مرا رنجاندند: خنديدم با خودشان گفتند حتما درد ندارد:
![]()
دو شنبه 10 آذر 1398برچسب:, :: 14:34 :: نويسنده : زينب ردايي
بزرگترين موفقيت زندگي ام اين بوده كه با چشمهاي خودم ببينم كه چطور فراموشم ميكنند! ![]()
دو شنبه 10 آذر 1398برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : زينب ردايي
حرف كه نميزنم از خودش نميپرسد اين بنده خدا كه لال نبود چرا يك دفعه اينطور شد؟ راحت تر است فكر كند زنها بعضي وقتها كم حرف ميشوند به خودش زحمت نميدهد ببيند توي دل من چه خبر است.
![]()
دو شنبه 10 آذر 1398برچسب:, :: 14:13 :: نويسنده : زينب ردايي
دیشب خدارو دیدم... گوشه ای آرام میگریست... من هم کنارش رفتم و گریستم... هر دو یک درد داشتیم ... " آدم ها...." عجب از آدمایی، که نشانههایت را میبینند و انکارت میکند ... و عجب از تو که انکارشان را میبینی و مهربانی میکنی . . . ![]()
دو شنبه 10 آذر 1398برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : زينب ردايي
من درد میکشم ، تو اما چشم هایت را ببند ! ![]() ![]() |